معراج مان و بابامعراج مان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
تاریخ شروع عشقتاریخ شروع عشق، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
شروع زندگی مشترکشروع زندگی مشترک، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

گل پسر

ورقی دیگر از زندگی

امروز ورقی دیگر از زندگیم شروع شد که سخت اما شیرین است،از امروز باید به چز نقش همسر نقش مادری نمونه را ایفا کنم،میدانم سخت است اما دلچسب هم هست،باید یه برنامه  درست داشته باشم تا به تمام کارام رسیدگی کنم،تا وقت وزمان کم نیاورم. با یه به نام خدا زندگی را شروع میکنم و از خدای خوبم میخواهم مرا یاری کند.
22 آذر 1393

یک ماه و چهارده روزگی

سلام پسرکم...اگر از احوالات این روزهایت بخوای بدونی باید بگم که ... بزرگ شدی به قدری که با شنیدن  صداهای اطرافت برمیگردی  حتی منو هم با چشم دنبال میکنی ای جونم پسر قشنگم  کلی هم لپ ترکوندی الاهی من فدات شم تازشم امشب فکر کنم بعد سه هفته باباییت رو میبینی البته باید بگم باباییت شمارو میبینه الانم تو راهیم با پدرجونشون دایی مسعودشون و خاله فاطمه شون و عموی من البته همه اینا به سلامتی راهی کربلان و منو تو تهران پیاده میشیم بابایی سه راه افسریه منتظر ماست انشالاه به سلامتی برن و برگردن امین...اوخی بعد این همه مدت میخوایم بریم خونه اوه دیگه باید خودم تمیزت کنم و حمومت ببرم خدا به خیر کنه بوس پسرکم         ...
21 آذر 1393

اوه امشب کلی اذیتم کردی

سلام پسرکم ،،،،اوه دیگه امشب ازت چی بگم یعنی به طور واقعی کلافم کردی و ابروم رو بردی بس که پسر بدی بودی امشب خونه دایی من دعوت بودیم از زمان رفت داخل ماشین که بغل دایی مسعودت بودی که چقدر گریه کردی بماند تا اینکه زمان ورودمون داخل خونه دیگه من فقط یه سلام تندی کردمو رفتم داخل اتاق خواب تا شیکم تو وروجکم رو سیر کنم و اونم از اخر شبت  که بعد شام رفتیم خونه عموم اینا وای خدا دیگه اخر شب خونرو گذاشتی رو سرت اخه اخرشب عادت کردی حتما یک  شیشه شیر خشک بخوری بس که تنبلت کردم حوصله میک زدن نداری شیر خشکت رو با خودم نبردم اخه بازم از تنبلی خودم اصبلا کیفت رو نبردم یه سری وصیله های ضروریت رو همراهم بردم که شیر  خشکت چون واسه اخر شب بود ن...
17 آذر 1393

یک ماه و نه روزگی گل پسرم

  سلام عزیز دلم شما امروز یک ماه و  نه روزته و ما هنوز گرگانیم باباییت دلش واست یه  ریزه شده احتمالا هفته بعد دیگه تو خونه خودمون باشیم و من میمونم جوجم که باید بهت رسیدگی کنم اونم تنهایی اوه خدا به خیر کنه دوست دارم عزیزم       ...
16 آذر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد