معراج مان و بابامعراج مان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
تاریخ شروع عشقتاریخ شروع عشق، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
شروع زندگی مشترکشروع زندگی مشترک، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

گل پسر

بدون عنوان

معراجم این عکس متعلق به تو فرشته کوچک ماست زمانی که در بیمارستان درون دستگاه بودی.وای خدایا روزهای سختی بود زمان هایی که بی قراری میکردی سخت ترین و مشکل ترین دقایق عمرم بود وقتی گریه میکردی و من اجازه در اوردنت را نداشتم و تنها پا به پای تو اشک میریختم و دستان کوچکت را نوازش میکردم و از خدا میخواستم تمام دردهایت را به من هدیه بدهد تا فرشته من سلامت باشد.♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥   مادری دوست داریم     ...
27 آبان 1393

بدون عنوان

  خداوندا تو راسپاس به خاطر داشته ها و نداشته هایم  تو را سپاس به خاطر این فرشته اسمانی    خداوندا تو خودت با قدرت زیادت با مهربانی بی اندازه ات مراقب فرشته کوچک خانه ما باش       پسر گلم معراجم این روز ها حالت خیلی بهتر است و من باز شاکر خدای خوبم هستم به خاطر وجودت و سلامتی دوباره ات    م ن و پدرت روزهای سختی را گذراندیم روز های بدو تولدت که بدنت نحیفت میبایست فرو رفتن سوزن های زیادی را  متحمل میشد و اشک هایی که بر سر و صورت من روات بود و غمی که در چشمان پدرت جا خوش کرده بود...دعا کردن های عزیز جون هایت .....و......دیت به دامان شدن های همه انهایی که دوستت دارند در پیش خداوند طلب سلامتی ات را میکردند.....مادرم حالا که تو خوب هستی من هم ...
27 آبان 1393

بدون عنوان

وای خداچون  چهاردهم  ا بان سالگرد منو عشقم بود  ولی ماا تو بیمارستان بودیم من یادم بود ولی اقایی جونم  برای اولین بار فراموش کرد این قدر اون روزا فکرش درگیر بود که خودشم فراموش کرده بود چه برسه به این موضوع ننیدونم چرا سر یه مشکل این قدر بهم میریزه  و همه رو میریزه تو دلش اون رو وقتی وارد اتاق شد من صداش کردم ولپشو بوسیدمو سالگرد عقدمونو بهش تبریک گفتم و اون همین طور مونده بود که چرا فراموش کرد ولی من به خاطر دوردانه ام بخشیدم و اصلا ازش دلخور نشدم اخه سال قبل با وجود روزای ارومی که داشتیم من فراموش کرده بودم و اقایی گلم بایه جعبه شیرینی و یه دسته گل و یه کادو قشنگ اومد خونه من از این جا میخوام بگم  اقایییییی جوووووووووووووووووووونم سالگرد ب...
21 آبان 1393

بدون عنوان

  سلام مامانی خیلی خوشحالم جواب ازمایشت رو گرفتیم زردیت اومد پایین تر از نوزده و نیم اومد پانزده و نیم خدا کنه همین طوری بیاد پایین دیگه بالا نره دوست دارم پسرکم    
21 آبان 1393

بدون عنوان

سلام مامانی،،،این روزا حالم خوب نیست چون تو خوب نیستی تا امروز یعنی سیزدهمین روزت بستری بودی تمام این روزا از خدا میخوام یه مو از سرت کم نشه چون من میمیرم دعا میکنم فردا ازمایشت خوب باشه چون اگه غیر این باشه دوباره راهی بیمارستان میشیم ولی دیگه اون بیمارستان بنجل نمیریم یه بیمارستان فوق تخصصی خدا جون معراجم رو خوب کن دردو بلاهاش رو بریز به جون من
20 آبان 1393

چهار روزو نیم

سلام معراج مامان خوبی عسیسم.... مامان جونی شما امروز چهار روزو نیم سن داری وای خداجون اون قدر کوچولویی که حساب نداره...وقتی یاده زمان تولدت میفتم دلم پر شادی میشه اخه لحظه ورودت رو کامل دیدم اولین باری که گریه کردی وقتی داشتن تمیزت میکردن و اوردنت جلو و صورتت چسبید به صورت اون لحظه ها اون قدر گریه کردم که نگو و همش از خوشحالی  بود تو کل زمان به دنیا اومدنت داشتم صلوات میفرستادم و زکر میگفتم و همین باعث ارامشم میشد.راستی نگفتم که روش به دنیا اومدنت سزارین بود و منو بی حس کردن به خاطر همین تو ارامش داشتم لحظه وردت رو میدیدم . مامانی تو بهترین هدیه خدا هستی دوست دارم و از خدا میخوام همیشه سلامت و سرزنده باشی بووووووووووووووووووووووس &nbs...
11 آبان 1393

معراجم ورودت مقدم

سلام مامانی جونم جونم پسر گلم  ورودت رو به دنیای قشنگمون تبریک میگم....سلام  پسر قشنگم شما در تاریخ هفتم ابان پای قشنگت رو به دنیای ما ادم بزرگ ها گذاشتی ورودت مقدم ........مامانی تو این مدت اتفاق های زیادی افتاد و در نهایت با ورود قدم های قشنگ معراج مامان همراه بود و من شاکر خدای بزرگ هستم که نعمتش رو برای من و باباییت به نهایت کمال خودش رسوند و من فقط میتونم بگم خداجونم دوست دارم . ...
10 آبان 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد