معراج مان و بابامعراج مان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
تاریخ شروع عشقتاریخ شروع عشق، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
شروع زندگی مشترکشروع زندگی مشترک، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

گل پسر

ایا بارداری واقعا دردسره؟؟

سلام گل مامانی در چه حالی عسسیییسم؟انشاالاه که سلامت باشی...مامان جونم دیروز نوبت تزریق امپولم بود با بابایی رفتیم درمونگاه وقتی رفتم امپولمو بزنم پرستاره گفت بارداری یه طرف دراز بکش وقتی داشتم دراز میکشیدم یه خانمی اونجا بود گفت بارداریم شده دردسر...من به این حرفش فکر کردم و پیش خودم گفتم مگه بارداریم دردسره!نه البته که نیست این کوچولویی که داره تو وجودم شکل میگیره سراسر نعمته♥♥♥♥ تک تک تکون خودناش امیده♥♥♥ ارزوهای بی پایان منه♥♥♥♥♥                     عشق مامان خیلی دوست دارم این روزا تکون خوردنات اونق...
13 شهريور 1393

تخت و کمد

  سلام مامانی......خوبی عسییییسم...♥♥♥♥مادری دیروز رفتیم واست تخت و کمد سفارش دادیم الاهی قربونت برم مثل خودت خشگل و نازه مامانی قول بده فقط مراقب خودت باشی گلم باشه خشگلم بووووووس
7 شهريور 1393

سیسمونی

لام مامان جونی خوبی عزیزم امروز زیاد فرصت ندارم اخه مهمون داریم..... عزیزجون وخاله شون اومدن تهران قراره سیسمونیت رو بخریم فدات شم مامانی بوس  
5 شهريور 1393

نتیجه نمونه برداری...

سلام معراج مامان خوبی پسرکم.....مامانی دیروز اومدم که برات بنویسم نوشتما اما یک لحظه سیستم هنگید همش پاک شد دیگه تنبلیم اومد از اول شروع کنم به نوشتم شما مامانو به خاطر این تنبلیش ببخش عزیزم. مامانی دیروز رفتیم پیش دکتر کلی معطل شدیم اخه جواب که اماده نبود قرار شد با خود دکتر بریم ازمایشگاه و ایشون خودشون شخصا برن ازمایش رو چک کنن..خلاصه بعد کلی دنگ و فنگ دکتر اومد و گفت خدارو شکر مشکل خاصی نیست البته مشکل هستا اما خیلی خاص نیست...مامانی نمیدونی تواین دوروز و اون لحظات اخر که جواب بدن من و باباجون مردیم و زنده شدیم و کلی استرس و نگرانی داشتیم ولی خوب خدارو شکر همه اون نگرانی ها دود شد و رفت هوا دکتر گفت مشکلت آی تی پی هست یک ویروس ناشناخت...
3 شهريور 1393

وایییییی مامان جونم

سلام مامانی جوووووووووووووووووونم اگه بدونی چقدر ذوق زده ام حدس بزن عصر کجا بودم...امروز رفتم خیابون کلی خرید کردم همشم واسه پسر خشگلم میخوای بدونی چه چیزای  خریدم کی لباااااااس......کلی ماشین و سرباز وایییییییی  مامانی دارم از خوشحالی میمیرم..خیلی خیلی خوشحالم فعلا اینارو برات خریدم تا عزیز جون سیسمونی کاملت رو بخره اینا از طرف مامان جون و بابا جون بود پسر گلم................ راستی مامانی فردا قراره با بابایی بریم دکتر واسم دعا کن مامانی خیلی نگرانم  دکتر عیاسی  قراره جواب نمونه برداری رو فردا بگه برام دعا کن مامانی حالا که تورو دارم نمیخوام اتفاق بدی بیفته
1 شهريور 1393

نتیجه ازمایشات وانجام نمونه برداری

سلامی دوباره بر دوردانه مادر.....         مامان جون امروز حس زیاد بالایی ندارم حالم خیلی خوش نیست نمیدونم میتونم اینارو اینجا بگم یانه...شایدم براش رمز گداشتم تا وقتی یه روزی خودت بزرگ شدی بیای وبخونی نمیدونم مادری اون موقع من هستم یا نه اما همین حس نبودن داره عذابم میده من پسرمو دوست دارم و دوست دارم یزرگ شدنش رو ببینم  ارزومه روزای نوجوونیت رو ببینم مامانی دانشگاه رفتنت رو موفقیت هات رو و دوماد شدنت رو. مامان جون دیروز صبح که رفتیم دکتریعنی ساعت6نیم تا 8نیم شب برگشتیم خونه هم من کلی خسته بودم هم بابایی جونت  بزار از  اول بگم اول رفتیم بیمارستان بعثت پیش دکتر عباسی اونجا ازمایشامو دید ...
30 مرداد 1393

بهترینم

تو بزرگ ترین و زیبا ترین معنی هستی زندگی منی...تورا میخواهمت با تمام وجودم با تک تک سلول های وجودم. تو ارامشی.....تو فردای بهتر منی...تو تمام ارزوهای براورده شده و نا تمام منی... تو خلاصه شدی در تکان خوردن های گاه و بی گاهت  که حس خوب بودنت را در وجودم تزریق میکنی. در سکسکسه هایی که در اعماق وجودم میزنی که تنهای تنها من حسش میکنم نه پدرت و پدرت به من مادر حسادت میکند...حسادت میکند که منه مادر تورا با تمام وجودم حس میکنم واو که پدر است تنها باید به تعریف هایی که من از تو برای او میکنم بسنده کند...و من چه قدر به خودم میبالم میبالم که مادر هستم ...و از خدا ممنونم وشاکر که مرا لایق دانست... پسرم تمام ارزویم این است که ر...
28 مرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد